نفس
? مبارزه با نفس عملی
? مرحوم آقای اسلامی تربتی که همسایه امام خمینی در قم بود، نقل می کرد:
? روزی با امام در حال رفتن به درس مرحوم آقای شاه آبادی بودیم،
فصل زمستان بسیار سردی بود از کنار مدرسه حجتیه عبور می کردیم، دیدیم خانمی کنار رودخانه نشسته و دارد پارچه ها و کهنه هایی را می شوید.
نمی دانم مال خودش بود یا کلفت بود.
? می دیدیم که یخ های رودخانه را می شکست و کهنه می شست، بعد دستش را از آب بیرون می آورد و مقداری با دمای بدنش گرم می کرد و دوباره لباس می شست.
? امام قدری به او نگاه کرد بعد به من فرمود: «شما بروید بعد من می آیم». عرض کردم چه کاری دارید؟ اگر امری هست بفرمایید. گفتند: «نه، شما بروید»
و خودشان ایستادند و به کمک آن خانم لباسهارا شستند و کنار گذاشتند و چیزی هم یادداشت کردند که بعد معلوم شد آدرس آن خانم مستمند را از او گرفته بودند.
? هرچه از ایشان پرسیدم قضیه چه بود فرمودند: «چیزی نبود».
بعد معلوم شد به آن خانم گفته اند: «شما بیایید منزل، من دستور می دهم آب گرم کنند و دیگر شما اینجا نیایید. با آب گرم لباس بشویید و خود من هم کمک تان می کنم»
? منبع: کتاب “برداشتهایی از سیره امام خمینی (س)"، گردآورنده غلامعلی رجایی، ج1، ص 212
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط سجادي پور در 1396/11/04 ساعت 02:21:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |