_دلـم گرفتہ مرتضـے…دلم گرفتہ…
این همہ چراغ توے این شهر…هیچ کدوم چشممو روشن نمیکنه!
این همہ چشم توے این شهر…مرتضےهیچ کدوم دلمو گرم نمیکنہ…
مرتضے، اینجا همہ میدوأند کہ زنده بمونند!
هیشکےنمےدوئه کہ زندگے کنہ..
این شهر همش شده زمین…
دیگه آسمونے نداره این شهر…
من دلم آسمون میخواد مرتضے…آسمـون…
_ وقتی دلت آسمون داشته باشہ، چہ تو چاه کنعان باشے چہ تو زندان هارون، آسمون بالا سرتہ…
_آخہ از کجا این آسمونو پیدا کنم؟؟؟
_فقط چشماتو باز کن… ! تا آسمون چشماے صاحبتو بالا سرت ببینے…
زمین و آسمون از چشماے اون نور می گیرن پسر… !
چشماتو رو خودت ببند، مسلمم…
ببند…
#خـدا_حـافـظ_رفیـق
#دیـالـوگ_مـانـدگـار
@baraedel
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط سجادي پور در 1395/11/11 ساعت 06:27:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید